درد دل
نوشته شده توسط : جوانان پایگاه بسیج وکانون فرهنگی

سلام حاجی

می خواهیم چند دقیقه مصدع اوقاتتان بشویم با خوشرویی ما را به خانه اش دعوت کرد، وارد خانه شدیم.

عجبا خانه هم خانه های قدیمی،کوبنده تیرچه و بلوک،ویرانگر عصر دود و ماشین، خانه هم لطف قدیمی ها را داشت،دور تا دور خانه اش گل بود.خانه اش گلی بود صفای گلی،پیر مرد شعر می گفت.سواد قرآنی داشت.صحبتهایش شیرین بودو من هم لذت شنیدن را بر مشقت نوشتن ترجیح می دادم.

 

                                موی سپید را فلکم رایگان نداد

                                                      این نسیه را به نقد جوانی خریده ام

 

 

 

عروه:حاجی از قدیمای عزیزک بگو:چه بگویم آمهِ بوسِ قِوا صفا نِدارنه آمهِ حرف هم وِفا نِدارنه

روزهای سختی بود غذا نداشتیم،لباس نداشتیم.بهداشت نبود من یادم میاد که اون موقع لباسهامون آنقدر کثیف می شد که می بردیم نزدیک آتش و چون گرم می شد دونه دونه شپش از لباسها می اوفتاد، اون موقع بیغاری بود ما را به بیغاری (موقعی که رضا خان دستور داد مشهد سر را تبدیل شهر کنند) همین میدان شهربانی بابلسر،هفت روز تمام کار کریم و نان نداشتیم که الان به برکت انقلاب خیلی خوب شده است.

می گویند عزیزک قدیم تو چمازده بود.آیا شما هم دیدید؟

ندیده بودم ولی بقایای آنها را دیده بودم.درخت سیبی که آنها کاشته بودند و اسکلت جنازه هاشن را هم دیدم و آثار دیگر از وجودشان را ...

اون موقع جو محل چه جور بود؟

کد خدامنشی بود و حرف، حرف زور بود.

حاجی سخت تریت روز های زندگی تان کی بود؟
اون روز های که خشکی آمده بود غذا نداشتیم، امکانات ندداشتیم همان دوره مصدق بود که پنبه یک من 10 تومان شده بود.

شاد ترین روز زندگی تون؟
روز عروسی ام بود.

بهترین سالتون؟
سال66 بود که توفیق رفتن به خانه خدا را داشتم.

حاجی حرف های عجیب و تازه ای می زد.از چیزهای نگفته.برکت مازندران را از تکاندن ته مانده سفر پیغمبر که به علی(ع) گفت که در مازندران بتکان می دانست.

 

                                                                                  بر گرفته از نشریه عرو الوثقی عزیزک

 

 

حاجی چند سال داری؟ 86 سال




:: موضوعات مرتبط: مصاحبه با پیرمرد , ,
:: بازدید از این مطلب : 732
|
امتیاز مطلب : 37
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : شنبه 30 بهمن 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
سلام در تاریخ : 1390/10/3/6 - - گفته است :
بچه ها دستون درد نكنه.

/weblog/file/img/m.jpg
سارا در تاریخ : 1390/2/28/3 - - گفته است :
ميخواستم ازتون خواهش كنم وب تون رو مدام به روز رساني كنيد.متشكرم

/weblog/file/img/m.jpg
سارا در تاریخ : 1390/2/28/3 - - گفته است :
باعرض سلام وخداقوت خدمت شما جوونهاي باغيرت! من امروز به طور اتفاقي وارد وب سايت شما شدم.وبسيارخرسندشدم وبه خودباليدم از اينكه جوونهايي كوشا وفعال همچون شما در روستاي دوران كودكيم وجود دارند.
خودم ساكن تهران هستم ولي متولد روستاي باصفاي عزيزك هستم و9 سال از سالهاي كودكيم رادر آنجاسپري كردم.
چون خيلي دير به دير به آنجا مي آيم نميدانم چه شد امروز درمحل كار ناخودآگاه دلتنگ دوران كودكي شدم و به طور اتفاقي كلمه روستاي عزيزك رادر گوگل سرچ كردم وبامطالب زيبا و خواندي شما روبرو شدم. براي همتون آرزوي موفقيت ميكنم. اميدوارم مشغله كاريم اجازه بده تااز اين به بعد در نوشتن مطالب با شما همكاري كنم. (فرزند شهيد )

/weblog/file/img/m.jpg
سلام در تاریخ : 1390/1/17/3 - - گفته است :
یعنی الان عزیزکی ها نون دارن بخورن؟ ما شاا... همه جوونا بیکار و معتاد.

/weblog/file/img/m.jpg
مليحه در تاریخ : 1389/12/23/1 - - گفته است :
خيلي قشنگ بود ولي خيلي كم بود كاش از اين مصاحبه ها و حرفها را بيشتر در وبلاگ تون قرار بدهيد بسيار لذت برديم شمه دست پنچه درد نكنه
پاسخ: با سلام ، چی میشه شما هم مطلبی را تهیه کنید و برای ما بفرستید ، این وبلاگ متعلق به محل ماست و شما می توانید مطالبی را برای ما ارسال کنید ایمیل : baazizak@yahoo.com یا مطلب را به دفتر شلمچه عزیزک تحویل دهید تا در صورت تمایل با نام شما در وبلاگ قرار دهیم پیشاپیش تشکر می کنم .


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: